شعر و غزل و آه و درد و زجر، میکشیم همه اینها را

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد ، در دام مانده باشد صیاد رفته باشد ...

شعر و غزل و آه و درد و زجر، میکشیم همه اینها را

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد ، در دام مانده باشد صیاد رفته باشد ...

Instagram
شعر و غزل و آه و درد و زجر، میکشیم همه اینها را
پیام های کوتاه

۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

 



مرا درگیر چشمت کن، مرا درگیر ابرویت
زمینگیرم بکن با آن سیاهی لشکر مویت
 
مرا درگیر عشقت کن ، چنانکه مولوی را شمس
سماعم را دوچندان کن به آهنگ النگویت
 
من آن زنبور مایوسم، دهانم خالی از شهد است
و ماندم با چه رویی بوسه خواهم زد به کندویت
 
برایم با تو بودن لذتی دیگر نخواهد داشت
جز اینکه لحظه ای می ایستم پهلو به پهلویت

 
دلیل موشکافی های صائب، بافه ی موهات
دلیل نکته سنجی های بیدل، خال هندویت
 
بپوشان چهره ات را ار نگاه شاعران شهر
نمی خواهم بپیچد در تغزل ها هیاهویت.
 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۲ ، ۰۶:۴۱
محمد


خوش است گر مسافری رسد سلامت از سفر

چه شد که قصد بازگشت از این سفر نمیکنی؟

نگر به خیل سائلان   به سامرا و جمکران

چرا ز باب خانه ات سری به در نمیکنی...




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۰۶:۴۷
محمد






ما را کنار آینه تنها گذاشتند
سنگی بزرگ در دل مان جا گذاشتند

مارا شبیه کودک جا مانده پشت در
زانو زده به حال تمنا گذاشتند

فریاد می زدیم که - دیوانه نیستیم-
انگشت هیس بر دهن ما گذاشتند


تصمیم داشتیم فقط زندگی کنیم
بی آب و بی هوا، مگر آنها گذاشتند؟

چه محرمانه عرف شکستند واژه ها
بر خلسه های هر شب مان پاگذاشتند


می خواستم بچینم اش، او با اشاره گفت:
گل را فقط برای تماشا گذاشتند

بر خالقان شعر هزاران درود باد
که در قبال درد غزل را گذاشتند
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۲ ، ۱۱:۳۱
محمد