تو...
باورت نمیشود
در مهمانی، من کفش های تورا
جفت میکنم
هر ماه، قبض تلفن تو را پرداخت میکنم
تو باورت نمیشود
من به همه نزدیکان تو کادو میدهم
حتی گاهی برای آنها شارژ میخرم
تو باورت نمیشود
هر کس، خبری از تو بمن دهد
خوشحال میشوم ، لبخند میزنم
میدانی
جز تو همه شاهد دردهای منند
اما بدان، که لحضه ای نم پس نمیدهم
تو باورت نمیشد
جز تو
همه عالم اطراف تو را من خریده ام
بنظرت، تاوان کدام گناه را پس میدهم؟؟؟
عشقت چقدر بدور و نگاهت کدام سو
دستم نمیرسد من، هرچه چنگ میزنم
این که شعر نیست، عین واقعیت است
کم کم تمام هستی ام را از دست میدهم
اما مثل همیشه
تو
باورت نمیشود...
.
از نوشته های من دیوانه، محمد