این غزل برای توست ای که مثل بارانی
می روی ز آغوشم پیش من نمی مانی
بعـد رفتنت این دل ، دل نشد برای مـن
یـادگـاری ات اما ،این دو چـشم بـارانـی
دلخوشم به دیدارت،لحظه ای شده حتی
گفته بودی ام روزی خون به دل تو می مانی
سهم من زدیدارت هر زمان همین بوده است
خنده های مصنوعی گریه های پنهانی
قسمت تو از دنیا هر چه عشق و خوبی بود
سهم من ولی یک زخم آن چنان که می دانی
من شبیه یک کولی دوره گرد قلب تو
قلب من ولی قصریست تو همیشه مهمانی
زل زدن به چشمانت عادتم شده انگار
زل بزن به چشمانم ای که نور چشمانی